تجزیه عبارت است از ساز و کاری دفاعی که فرد در پاسخ به فشارهای روانی غیرقابل تحمل بیرونی یا درونی به آن متوسل می شود. آسیب روحی که به شکلی مکرر در زمانهای حساس رشد و تکامل فرد رخ می دهند برروی ابعاد مختلف و گوناگونی از تجربه شخص از وجود خود تاثیر می گذارند. تجزیه درحقیقت وقفه ای است که در استمرار و پیوستگی تجارب( هشیاری) و حافظه رخ می دهد.
تجزیه در ابتدا به عنوان یک پاسخ سازگارانه مطرح می شود که درد و ترس و هراس ناشی از آسیب روانی را تحمل پذیرتر می کند ولی درصورت استمرار به تکامل شخصیتی و فرایند مستمریکپارچه شدن خاطرات و درک فرد از خود و ادراک و هیجانات و احساسات افراد دیگرلطمه می زند. ناپیوستگی و انفصال شدیتردرحافظه و هویت( فراموشی فرار) از خلال این دفاع تجزیه ایی می توانند خود را نشان می دهند و درنهایت این ساز و کار می تواند به شکل گیری شخصیتهای مستقل منجر شود که در قالب اختلال چند شخصیتی نمود می یابد.
سازمان بخشی به خاطرات بستگی به ایجاد پیوستگی میان بخشهای رمزگذاری ذخیره و بازآفرینی safe است. برای یادآروی موفق خاطرات اپیزودیک باید دریک زمینه زمانی رمزگذاری شده و به شکلی ذخیره شوند که به شکلی قابل اعتماد با تداعی کننده های خاص به یادآورده شوند. تجارب دردناک تاثیری قابل پیش بینی براین فرایند دارد. آنها گسستگی ناگهانی با تجارب قبلی بوجود می آورند و احساسات شدیدی را برانگیخته می کنند و موجب شکل گیری الگوهای ناهمسازی ازتداعی ها می شوند( والدی که تا قبل از این حمایت کننده و دوستدار بود اکنون بدرفتاروخشن می شود). بنابراین رمزگذاری تجارب آسیب زا ازرویدادهای safe معمولی جدا می شود و دلالتهای همراه با چنین خاطراتی برای تصور فرد ازخویشتن( امن با ارزش و دوست داشتنی در برابر درخطر بی ارزش و نفرت انگیز) می تواند شبکه ای از اطلاعات متناقض safe ایجاد کند.
دردوران کودکی که تجارب فرد و تصویر وی ازخویشتن خویش به یکپارچگی و انسجام نرسیده است زمان باید سپری شود تا با عبور ازمرحله بلوغ و پیدایش هویت فردی این یکدستی و یکپارچگی تحقق یابد. برخورد فرد با آسیبهای روحی شدید دردوران کودکی دراین امرایجاد وقفه می کند که اگرآسیب بسیارشدید باشد و یا درطول زمان به شکلی مزمن تداوم یابد فرد با هویتی چند تکه قدم به دنیای بالغانه می گذارد. پس از شکل گیری هویت یکپارچه در صورتی که فرد با اسیب شدید روبرو شود هرچند به شکلی موقتی می تواند دچار" تجزیه" شود اما با درمان و پس از بهبودی به هویت سابق یکدست خود برمی گردد.
فراموشی مزمن و تجزیه به طورکلی درپاسخ به آسیب روانی شدید مانند جنگ تجاوزجنسی و شکنجه رخ می دهد. با این وجود دربرخی safe موارد محیط اجتماعی به خودی خود می تواند آسیب زا نباشد اما درعوض به شدت تعارض زا باشد که درآن بیماردچار تجربه احساسات غیرقابل تحملی چون خجالت احساس گناه نا امیدی خشم و سرخوردگی است. در برابر این تعارضها واکنش جنگ یا گریز مقدور نیست و از دست دادن حافظه در برخی از این حالتها جایگزینی safe برای خودکشی است.
اکثرافراد قربانی با یک معضل ارتباطی روبرو هستند. ازآنجا که مرتکب بدرفتاری در اکثراوقات همان است که مسئولیت مراقبت را نیز به عهده دارد به منظور حفظ پیوستگی به او واقعیت بدرفتاری باید انکار فراموش و سرکوب شده و به حاشیه رانده شود( تجزیه شود). این معضل و سازوکارهای دفاعی مرتبط با آن است که بیشترازخود آسیب صحنه را برای بروز و ظهور حالتهای ایگوی تجزیه شده مهیا می کند.
حافظه یک روند فعال و توام با بازسازی است و به وسیله تلقین و اطلاعاتی که ازمنابع گوناگون می آیند تحت تاثیر قرار می گیرد. همچنین آسیب روحی برروی حافظه تلویحی و صریح به شکلی متفاوت تاثیرمی کند. جنبه های غیرکلامی تجربه مانند پاسخ توام با ترس می تواند به شکلی تلویحی رمزگذاری شده درحالیکه جنبه های کلامی ممکن است رمزگذاری نشوند. این به اختلال درعملکرد هیپوکامپ safe در مدت تجربه آسیب روانی برمی گردد. درهمان حال جنبه های فیزویولوژیک هیجانی ادراکی و حرکتی آسیب روانی و به ویژه پاسخهای اضطرابی و ترس درمناطق دیگری به خصوص آمیگدالا رمزگذاری می شوند( که برخلاف هیپوکامپ تحت تاثیر هورمونهای استرس واقع نمی شود). بنابراین تجارب آسیب زا قادر به یادآوری به شکل داستانی و کلامی نیستند درحالیکه حافظه بدنی مرتبط با آن به شکل ترسها و مشکلات روان تنی تداوم پیدا می کند. تجربه آسیب زا می تواند هرگز به حافظه اتوبیوگرافیک وارد نشود.
تاریخچه بدرفتاری فیزیکی کلامی و جنسی نه تنها در اختلالات تجزیه ای بلکه در تمامی اختلالات روانپزشکی مشاهده شده است. دریک مطالعه برروی 100 زن بستری شده در بیمارستان مک لین در آمریکا دوسوم آنها از بدرفتاری شدید جسمی و جنسی در زمان کودکی خود خبردادند محققین اشاره می کنند که هرچند این یک رقم قابل توجه است اما تفاوت چندانی با شیوع بدرفتاری در جامعه عمومی ندارد. آنچه که تجارب دردناک بیماران safe را از افراد دیگر جدا می کند در تداوم این تجارب در طول زمان تنوع اشکال بدرفتاری safe و جنبه درون-خانوادگی بیشتر آن است. در بیماران روانپزشکی که بدرفتاری را گزارش می کنند تجربه آسیب روانی از سالهای اولیه کودکی پدیده شایعی است. شیوع اختلالات تجزیه ای در بیماران روانپزشکی بستری در بخشهای بیمارستانی در مطالعات مختلف از 4 تا 45 درصد گزارش شده است. در آمریکا مشاهده شده که -3 درصد جمعیت عمومی به یک اختلال تجزیه ای مبتلا هستند و تخمین زده می شود که شیوع طول عمر آن کمتر از 3 درصد نباشد(1)
برخی safe پاسخ افراد به آسیب های روانی کودکی را به پاسخهای اولیه و ثانوی تقسیم می کنند. پاسخهای safe اولیه نتیجه مستقیم برخورد با اسیب است و پاسخهای ثانوی مشکلاتی هستند که فرد درجریان تلاش برای کنار آمدن با این تاثیرات اولیه از خود نشان می دهد. بررسی ها بیانگر این بوده اند که حداقل سه اختلال رواپزشکی safe نتیجه برخورد مستقیم فرد با آسیب های شدید کودکی است: اختلال استرس پس از ضربه اختلالات تجزیه ای ( شا
No comments:
Post a Comment